اس م اس، حكايت ، مسج و جک (3)
نوشته شده توسط : اسحاق

 بنده‌خدا ميره مسابقه بيست سوالي، رفقاش از پشت‌ صحنه بهش ميرسونن كه: جواب خياره، فقط تو زود نگو كه ضايع شه. خلاصه مسابقه شروع ميشه، بنده‌خدا ميپرسه: تو جيب جا ميگيره؟ ميگن: نه. بنده‌خدا ميگه: بابا اين عجب خيار گنده‌ايه!

 - ببم‌جان داشته بچه رو ...،‌ وسط كار يهو منكرات ميريزه،‌ اينم براي اينكه‌ صحنه‌سازي كنه،‌ به بچه ميگه بيا حالا تو منو ...، بچه هي داشته سعي ميكرده، نميتونسته، در همين حين افسره ميرسه، زيپ شلوارشو مي‌كشه پايين، ميگه: بالام‌جان بيا كنار، اين كارا بچه بازي نيست!

- بنده‌خدا ميره دكتر، ميگه: آقاي دكتر، اين ... ما چند وقته خيلي درد ميكنه! دكتره ناراحت ميشه، ميگه: عزيز من، اين چه طرز صحبت كردنه؟! آخه قباحت داره! نگو ...، بگو عضوم. بنده‌خدا يك نگاهي به دكتره ميكنه، ميگه: آقاي دكتر يك مرتبه بفرماييد كه ما دوساله تو كتابخونه محل ...يم ديگه!

- به يه بچه اوا ميگن ميخواي چي كاره بشي؟! ميگه: ميخوام فوتباليست شم. ميپرسن چرا؟ ميگه:‌ مي‌خوام توپ رو بر دارم همه رو دريبل كنم بزنم تو گل خودمون! ميگن: آخه واسه چي؟! ميگه: نميدوني چه حالي ميده يه استاديوم بگن: ... تو باسنت!

 - بنده‌خدا و خوش‌غيرت و جناب ولك نشسته بودن تو قايق و ...شون رو انداخته بودن تو آب، خوش‌غيرت ميگه: عجب آب سرديه! بنده‌خدا ميگه: عمقش هم زياده!! جناب ولك ميگه: ولك زمينش هم نفت داره!

- تو جبهه با رشتيه مصاحبه مي كنن،‌ ازش مي پرسن: شما اينجا تا حالا شاهد امداد غيبي هم بوديد؟‌ خوش‌غيرت ميگه:‌ اووو، فراوون! براي خودم هم پيش اومده! مصاحبه‌گره خوشحال ميشه، ميگه: ميشه براي بينندگان تعريف كنيد؟ خوش‌غيرت ميگه: والله من نمي‌دونم چه حكمتيه، من اينجا استمناء ميكنم،‌ خانم تو شهر خودمون حامله ميشه!
 - از بنده‌خدا ميپرسن شما همه‌تون اينقدر ساده‌اين؟ ميگه: نه بابا، راه‌راهمون تو آفريقاست!
 - بنده‌خدا ميخواسته تو يك اداره دولتي استخدام شه، ميبرنش گزينش. اونجا يارو ازش ميپرسه: شما وقتي ميخواين وارد مستراح شيد، با پاي راست وارد ميشيد يا با پاي چپ؟! بنده‌خدا هول ميشه، ميگه: ايلده شما منو استخدام كنيد، من با سر وارد

- سه تا پسره با هم كل گذاشته بودن، اولي ميگه: باباي من مهم‌ترين آدم مملكته. دوتاي ديگه ميپرسن: مگه بابات چيكاره‌س؟ ميگه: باباي من رئيس‌جمهوره. هر قانوني كه بخواد گذاشته بشه رو بايد اول باباي من امضا كنه. دومي ميگه: برو بابا حال نداري. باباي من عمري پوز باباي تورو ميزنه! اوليه ميگه: مگه بابات چيكاره‌س؟ پسره ميگه: باباي من نماينده مجلسه، تا باباي من راي نده، عمري قانوناي باباي تو تصويب نميشن. سومي برميگرده ميگه: باباهاي شما جلوي باباي من پشم هم نيستن! اون دو تا ميپرسن: مگه بابات چيكاره‌س؟ پسره ميگه: باباي من پاسبونه، جلوي خيابون واميسته، پونصدتومن ميگيره، دست به آب مي‌كنه به قانون باباهاي هردوتون!

- يه بنده خدا دو تا زن داشته. يك روز زن اولش زنگ ميزنه دفترش، با كلي ناز و اداي شوهر خفه كن ميگه: عزيزم، چرا يك سر به من نميزني؟! كلي خريد دارم. بدبخت شوهر هم ميگه: چشم خانوم، حتما يك سر ميام. هنوز گوشي رو نگذاشته بوده زمين كه زن دومش زنگ ميزنه و باز با همون تريپ عشوه ميگه: عزيزم چرا نمياي پيشم، مگه نميدوني مريض احوالم؟! و باز هم بنده‌خدا ميگه: چشم عزيزم، حتما ميام پيشت. خلاصه عصر ميشه و بنده خداي عزيز قصه ما اول ميره يك سر به زن اولش ميزنه و خلاصه يه خرده اوضاع گرمتر از معمول ميشه و كار به جاهاي باريك ميكشه. كارشون كه تموم ميشه، بنده خدا ميگه: خوب عزيزم پاشو بريم بزازي لباس بخريم، زنه هم كه مشكلش حل شده بوده ميگه: نه عزيزم باشه يك وقت ديگه. خلاصه بنده خداي نازنين قصه ما هم خداحافظي ميكنه و ميره سراغ زن دوم و خوب دور از ذهن نيست كه اونجا هم دكتربازي به جاهاي باريك ميكشه و جناب شوهر يك ربع تلنبه زدن پياده ميشه!! كارشون كه تموم ميشه، باز بنده خدا ميپرسه: عزيزم ميخواي بريم دكتر معاينت كنه؟ زنه هم ميگه: نه حالم الان بهتره، بعدا ميريم! بعد از پايان هر دو ماجرا، بنده خدا عضو شريفش رو در مياره و ميگه: گربان سنه سرافراز، هم دكتر سنه هم بزاز!
 - به بنده‌خدا ميگن چند تا بچه داري؟ ميگه 2 تا. مي‌پرسن: كدومش بزرگتره؟ ميگه: خوب معلومه ديگه، اوليش!‌
 - بچه مياد خونه، باباش ميبينه انگشت دستش همينطوري راست واستاده! ميگه: اين چه وضعيه؟ بچه ميگه: امروز تو آزمايشگاه داشتيم يه ماده شيميايي مي‌ساختيم، انگشتم خورد بهش، ازون موقع همين جور راست واستاده! باباهه ميگه: ببين باباجون، اگه فردا يه شيشه كوچولو از اون ماده برام بياري صد تومن بهت ميدم. بچه هم از خدا خواسته فردا يه شيشه از اون ماده بلند ميكنه و مياره براي باباش. قرار ميشه صد تومن رو فردا باباش بگذاره زير بالشش. خلاصه بچه فردا پاميشه، يك هزار تومني زير بالشش پيدا مي‌كنه! خوشحال ميره پيش باباش، ميگه: اين كه هزار تومنه؟ باباهه ميگه: صد تومنش رو من دادم، نهصد تومنش انعام مامانه!
ركه قوز داشته . ميميره . اعلاميه اش به ديوار نمي چسبه !
به تركه ميگن علي يارت ميگه: ما ياركشي كرديم يارخودت
غضنفر مي خواسته بره مسافرت، مي پرسن کجا ميري؟ ميگه اگه خدا قبول کنه، امام رضا بطلبه، ميرم کيش !!
غضنفر با نامزدش ميره كافي شاپ ، گارسون مياد ميگه : چي ميل داريد براتون بيارم؟ دختره ميگه: دوتا كافه گلاسه لطفاً. غضنفر با عجله ميگه: دوتا هم واسه من بيارين !
غضنفر با پسرش بانک مي زنن و فرار ميکنن ميرن داخل يه استاديوم شروع مي کنن دور زمين فوتبال دويدن، بعد از دو دور پليس مي رسه، پسره ميگه: بابا پليس‌ها رسيدن چي کار کنيم؟ غضنفر ميگه: نگران نباش اونا هنوز دو دور عقبن.
غضنفر با دوستش میرن در خونه یه تهرانی رو میزنن . از اونور در صدا میاد كیه؟ غضنفر میگه مویوم. دوستش میگه نگو مویوم بگو منم. غضنفر میگه اگه در رو باز كنه ببینه مویوم چی؟
چوپان دروغگو مي ميره . تو قبر ملائک ازش ميپرسن اسمت چيه؟ ميگه : دهقان فداكار .
يكي ميره بالا درخت چنار ... ميگن چي كار مي كني ... ميگه توت مي خورم ... مي گن الاغ اون درخت چناره . ميگه الاغ خودتي .. توت تو جیبمه !!
يه روز آدم خوارها یه نفر رو مي ندازنش تو ديگ آب جوش . ميبينند داره ‏ميخنده . ميگن : چرا ميخندي ؟ ميگه : ري.دم تو آشتون !!
از سر شماری میرن در خونه رشتیه . میگن چند نفرید ؟ زنه رشتیه سرشو میکنه بیرون : من مشکلی ندارم ، شما چند نفرید ؟
تو دنيا هر کسي از زندگيش به اندازه اي سهم مي بره که لياقتش رو داره نه به اندازه اي که آرزوش رو داره
تنها كساني كه ما را ميرنجانند ، عزيزاني هستند كه هميشه كوشيده ایم از ما نرنجند !!
مهربوني را وقتي ديدم که کودکي مي خواست اب شور دريا را با ابنبات کوچکش شيرين کند
يه روز وقتي به گل نيلوفر نگاه مي کردم ترس تموم وجودمو برداشت که شايد منم يه روزمثل گل نيلوفر تنها بشم! سريع از کنار مرداب دور شدم. حالا وقتي که ميبينم خودم مرداب شدم دنبال يه گل نيلوفر مي گردم که از تنهايي نميرم و حالا مي فهمم ... گل نيلوفر مغرور نيست اون خودشو وقف مرداب کرده...
روزي از گورستاني مي گذشتم روي تخته سنگي نوشته ای يافتم كه نوشته بود : " اگر جواني عاشق شد چه كند؟ " من هم زير آن نوشتم: " صبر " براي بار دوم كه از آنجا گذر كردم زير نوشته ي من كسي نوشته بود: " اگر صبر نداشته باشد چه كند؟ " من هم با بي حوصلگي نوشتم: "مرگ" براي بار سوم كه از آنجا عبور مي كردم انتظار داشتم زير نوشته من نوشته اي باشد اما زير تخته سنگ ، جواني را مرده يافتم !
عميق ترين درد در زندگي مردن نيست ، بلکه نداشتن کسي است که الفباي دوست داشتن را برايت تکرار کند، و تو از او رسم محبت بياموزي . عميق ترين درد در زندگي مردن نيست ، بلکه گذاشتن سدي در برابر روديست که از چشمانت جاريست. عميق ترين درد در زندگي مردن نيست ، بلکه پنهان کردن قلبي ست که به اسفناک ترين حالت شکسته شده . عميق ترين درد در زندگي مردن نيست ، بلکه نداشتن شانه هاي محکمي ست که بتواني به آن تکيه کني
سعي کن هميشه تنها باشي چون تنها به دنيا آمده اي و تنها مي ميري بگذار عظمت عشق را هيچ گاه درک نکني چون آنقدر عظيم است که تو را در زندگي نابود مي کند اما اگر عاشق شدي ... فقط يک نفر را دوست بدار بخند ، گريه کن و قدم بردار تنها براي يک نفر
ترکه با خدا قهر می کنه اول دفترش می نویسه به نام بعضی ها
ترکها سفینه میسازن برن خورشید . بهشون میگن ذوب میشید میگن فکر اونجاش رو هم کردیم . یه کاری می کنیم شب برسیم اونجا !!
ترکه صبح كه از خواب پا ميشه به زنش ميگه كه : ديشب كه پا شدم برم دستشويي تا دره دستشويي را باز كردم يه دفه چراغ روشن شد ترسيدم درا بستم گفتم مگه ميشه حتما كار جن بوده ! دوباره در را باز كردم چراغ روشن شد منم يه بسم ا... گفتم و رفتم كار ما كردم ... حرفاي ترکه كه تموم ميشه زنش ميگه خاك بر سرت پس بگو چرا يخچال خيس بود .
تركه يه جسد رو ميبره پزشك قانوني جواز دفن بگيره ميگن چي شد مرد ميگه سم خورده ميگن چرا صورتش زخميه ميگه آخه نمي خورد
به ترکه ميگن "تور" را تعريف كن؟
ميگه: تور مجموعه سوراخهايي هستند كه با طناف به هم وصل شده‌اند !!
سه تا قزويني ميرن حموم . بعد چند ساعت كه مي گذره نمي يان بيرون !صاحب حموم شك ميكنه ميره تو وقتي ميره مي بينه كه صابون افتاده رو زمين كسي جرات نداره دوللا بشه برداره !
آبادانيه ميگه : ديشب آبادان زلزله 11 ريشتري اومد. رفيقش ميگه: پس آبادان با خاك يكي شد ديگه ؟ آبادانیه ميگه : بع ، ولك ، مگه بچه ها گذاشتن !!
زن رشتيه يك گردنبند قشنگ انداخته بود گردنش. پسرش ازش پرسيد:مامان جان! گردنبند به اين قشنگي را بابا برات خريده؟ مادرش جواب داد: خفه شو پدر سوخته ... اگر به اميد بابات بودم الان تورا هم نداشتم
یه روز به یه لره می گن با درخت بید جمله بساز .
میگه:تو حیاط ما یه درخت بید بید.
میگن:بید نه و بود
میگه:تو حیاط ما یه درخت بود بید !
يه روز از يه شيرازي ميپرسن که راسته که شيرازي‌ها حرف دومشون هميشه فحشه؟ شيرازيه ميگه: کدوم بي‌شرفي اين حرف رو زده ؟!!
دختر و پسر جواني باهم توي پارک راه مي رفتند.دختر به پسر گفت عزيزم اگر اين درخت کاج مي توانست حرف بزند، درباره ما چه مي گفت؟ پسر: مي گفت من کاج نيستم، بلوطم احمق جان!
مي خواستي با آن دختر ازدواج کني چي شد؟
جواب رد داد. چون گفتم ليسانس بيکاري دارم.
خوب ، آدم عاقل! مي گفتي عمويم ميلياردر است!
اتفاقا گفتم! رفت با عموم ازدواج کرد.
"نخستین انسانی که به جای پرتاب سنگ، فحش داد، آغازگر تمدن بشری بوده است." «Sigmund Freu»
"اگر کودکی مان را روی زمین نگذرانده بودیم، هرگز نمی توانستیم زمین را دوست بداریم." «George Eliot»
"زندگی خیلی ساده است ، ولی ما اصرار داریم که آنرا دشوار سازیم." «کنفوسیوس»
"در واقع ما هرگز بزرگ نمی شویم ، فقط یاد می گیریم که در اجتماع چگونه رفتار کنیم". «Bryan White»
"کار کنيد تا همه غصه‌ها و پريشانيهای خود را فراموش کنيد." «گاليله»




:: موضوعات مرتبط: اس ام اس , لطیفه , ,
:: بازدید از این مطلب : 270
تاریخ انتشار : دو شنبه 8 فروردين 1390 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست